فرهاد بیاشاد
فرهاد بیاشاد با نقد سیاست‌های ارزی دولت، تأکید می‌کند که تصور سکاندار اقتصاد از تعادل عرضه و تقاضا بر پایه کتاب‌های دانشگاهی است، در حالی که منحنی‌های عرضه و تقاضای ارز در اقتصاد ایران چنین شکلی ندارند و همین امر اقتصاد کشور را به ورطه بحران و تورم دومینویی می‌کشاند.

سکاندار اقتصاد در پی یافتن نرخ تعادلی ارز در بازار مبادله، از تلاقی عرضه و تقاضا (منحنی عرضه و تقاضا) و پیدا کردن نرخ واحد ارز می‌باشد.

تلقی او این است که طبق تعاریف کتب دانشگاهی، منحنی عرضه ارز یک منحنی صعودی و منحنی تقاضای ارز یک منحنی نزولی است و وقتی این دو منحنی در یک نقطه یکدیگر را قطع کنند، قیمت واقعی و حاکم بازار به دست می‌آید.

در این منحنی Q مقدار عرضه و تقاضای ارز و P قیمت تعادلی ارز منظور می‌شود.

مشکل اصلی

مشکل اینجاست که منحنی عرضه و تقاضای ارز در کشور ما این شکلی و اینگونه نیست!

به دلیل انحصاری بودن عرضه ارز و محدود بودن آن به حداکثر ۱۱۰ میلیارد دلار درآمد سالانه، منحنی کم‌کشش و به شکل تقریباً عمودی است. یعنی افزایش یا کاهش قیمت ارز هیچ تأثیری در میزان عرضه ارز ندارد! حتی اگر آن را ثابت در نظر نگیریم، ظرفیت تزریق ارز از محل صادرات ۱۱۰ میلیارد دلاری کشور به قدری محدود است که باید آن را ثابت فرض کرد.

منحنی عرضه ارز در کشور ما تقریباً این شکلی است: قیمت بالا یا پایین برود فرقی نمی‌کند، مقدار عرضه ارز ثابت است!

یعنی منحنی عرضه ارز در بازار مبادله در چنان شیب صعودی و کم‌کشی قرار دارد که هر چه قیمت ارز افزایش داده شود مقدار عرضه ارز (محور افقی نمودار) مقدار کمی افزایش می‌یابد.

تقاضای ارز در بازار مبادله

تقاضای ارز و منحنی تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی با شیب منفی تند و تقریباً عمودی است و منحنی آن کم‌کشش و در حد بی‌کشش هست!

یعنی هر قدر قیمت افزایش یا کاهش یابد، همواره میزان تقاضای ثابتی در مورد ارز در بازار مبادله ارزی وجود دارد.

این‌طور نیست که قیمت ارز را افزایش دهید، تقاضای ارز کاهش یابد.
این‌طور هم نیست که اگر قیمت ارز را کاهش دهید، تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی به شدت افزایش یابد!

به خوبی دیده می‌شود که اثر تغییرات قیمت ارز بر تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی بسیار کم و در حد صفر است!

منحنی تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی تقریباً نزولی ولی در حد عمودی و به شکل زیر است:

اشتباه سکاندار اقتصاد کشور

اشتباه سکاندار اقتصاد کشور همین‌جاست!

با تعیین قیمت ارز در بازار مبادله ارزی به دست صادرکنندگان، چون آن‌ها مایلند همواره ارز خود را با قیمت‌های فضایی و بالا بفروشند، قیمت تعیینی آن‌ها در بالاترین نقطه منحنی عرضه ارز و حتی احتمالاً بالاتر از بازار آزاد قرار خواهد گرفت (انفجار قیمت ارز در بازار مبادله ارزی).

از طرف دیگر، چون منحنی تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی تقریباً عمودی کامل است، خریدار ارز این قیمت را پذیرفته و ارز را در بالاترین قیمت ممکن (هر نرخی که صادرکننده مایل باشد!) خریداری خواهد نمود.

پیامدها

در قدم اول و همین‌جا، قیمت تمام‌شده کالاهای اساسی و دارو و کالاهای تولید داخل که از بازار مبادله ارزی ارز خود را خریداری می‌کنند، به شدت افزایش یافته و به دنبال آن سطح عمومی قیمت‌ها و تورم افزایش می‌یابد.

دولت برای جبران فشار تورمی وارده بر دوش مردم مجبور به اجرای سیاست‌های حمایتی خواهد بود، ولی چون دولت توان مالی کافی برای جبران این امر ندارد، مجبور به چاپ پول بدون پشتوانه شده و از همین‌جا تشدید مجدد تورم و سقوط مجدد ارزش پول ملی شکل می‌گیرد.

این افزایش تورم موجب کاهش مجدد ارزش پول ملی و افزایش نرخ ارز می‌گردد، صادرکنندگان مجدداً نرخ ارز در بازار مبادله ارزی را افزایش می‌دهند و… این دومینو تا نابودی کامل زندگی و معیشت و اقتصاد مردم ادامه خواهد داشت!

قسمت تراژیک و وحشتناک داستان

۱- تنها ارتباط بازار آزاد ارز و بازار مبادله ارزی، تعیین سکوی پرش نرخ ارز برای بازار آزاد از سوی بازار مبادله است. بازار مبادله سیگنال افزایش نرخ ارز را به بازار آزاد می‌دهد و بازار آزاد همیشه بالای ۲۵ هزار تومان از بازار مبادله پیشی خواهد گرفت.

این نرخ افزایش‌یافته بازار آزاد، تضمینی برای افزایش مجدد نرخ ارز برای بازار مبادله و تداوم دومینوی نابودی اقتصاد کشور به شمار رفته و همیشه برقرار خواهد بود.

۲- چون عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان ارز در بازار آزاد دارای شرایط حضور در بازار مبادله نیستند (به دلیل نوع معاملات ارز در بازار آزاد؛ مثل معامله ارز برای قاچاق، رشوه یا ماهانه ۱۰ میلیارد دلار ارز برای ۱۰ میلیون افغانی ساکن ایران به ازای هر نفر ۱۰۰ دلار در ماه!) منحنی عرضه و تقاضای بازار آزاد ارز در صفحه و جای دیگری کشیده می‌شود که ضمن تفاوت آن با شیب منحنی عرضه و تقاضای ارز در بازار مبادله ارزی، هیچ ارتباط و تقاطعی با منحنی‌های عرضه و تقاضای ارز در بازار مبادله ندارند.

انتظار تقاطع و ملاقات منحنی‌های این دو بازار، انتظاری بیهوده و بی‌فایده و بدتر از انتظار ۴۰ ساله پیرزن سرخ‌پوش عاشق و معروف میدان فردوسی برای ملاقات معشوقش در قرار ملاقاتی خواهد بود که هیچ‌گاه اتفاق نخواهد افتاد.

نتیجه‌گیری

آقای دولت!
نجات اقتصاد ما از مسیر آموزه‌های هیچ مکتب خاص دانشگاهی نمی‌گذرد. سیاستگذار اقتصاد باید علاوه بر اطلاعات آکادمیک و شناخت مکاتب اقتصادی در دانشگاه، با واقعیت بازار و اقتصاد ایران و فرهنگ مردم آشنا بوده و کف بازار را دیده باشد!

تنها مکتب اقتصادی که نجات‌بخش کشور ما می‌تواند باشد، تنها یک مکتب است و بس:
اقتصاد اقتضایی

✍️ فرهاد بیاشاد