امروز برای خرید یک داروی ساده به داروخانه رفتم؛ در حالی که درد کمر آزارم میداد، اما درد مردم را عمیقتر حس کردم. وقتی نام «آلفن ایکس» را بردم و نسخهپیچ داروخانه قرصی دیگر جلویم گذاشت، پرسیدم: «این چیست؟» او با لحنی تلخ پاسخ داد: «این همان دستپخت سیاستگذارانی است که شما در سازمان غذا و دارو و وزارت بهداشت سنگشان را به سینه میزنید.»
کنجکاو شدم و خواستم روشنتر توضیح دهد. گفت: «هر روز دهها بیمار به این داروخانه میآیند، نسخههایشان را میدهند، اما هنگام پرداخت میگویند پولش را نداریم. ناچاریم نصف یا یکسوم نسخه را برایشان آماده کنیم و بسیاری هم بهکلی صرفنظر میکنند.»
در این لحظه با خود اندیشیدم: من چگونه باید برای این مردم توضیح بدهم که بانک مرکزی چیست؟ سازمان برنامه و بودجه و سازمان هدفمندی یارانهها چه کار میکنند؟ یا اینکه دعواهای روزمره سازمان غذا و دارو، تشکلهای صنفی و اداره تجهیزات پزشکی با بانک مرکزی بر سر ارز و بودجه چه معنایی دارد؟
این مردم نجیب و بیمارند که بیپناه میمانند. دلم برای مادر وطنم میسوزد، دلم کباب است.
از همینجا از خیرین و مردم نیکوکار میخواهم اگر بیماری در خانواده ندارند، دست یاری به سوی بیماران دراز کنند؛ چه از طریق خیریه همدلان مددرسان طوبی، چه از طریق مجمع خیرین صنف تجهیزات پزشکی و یا حتی داروخانه ۱۳ آبان به مدیریت دکتر بیگلر، تا شاید اندکی از رنج بیماران کاسته شود.
لعنت بر تصمیمگیرانی که با کاهش ارزش پول ملی، دارو و درمان را برای مردم به رؤیایی دستنیافتنی بدل کردند. آرزو دارم خداوند آنها و بازماندگانشان را به درد و درمان گرفتار کند تا بفهمند چه بر مردم میگذرد.
با این همه، باید به یک نکته مهم نیز توجه کرد؛ بررسیهای اخیر در بازار نشان میدهد که پس از حذف ارز وارداتی واکسن، ظرفیت تولید داخلی افزایش یافته و قیمت واکسنهای تولید داخل در حال رسیدن به تعادل است. این نشانه آن است که اگر سیاستگذاریها بر پایه حمایت از تولید و دسترسی عمومی باشد، میتوان امید داشت بخشی از مشکلات حوزه سلامت برطرف شود.